عکس نوشته ویژه شهادت حضرت رقیه (س) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
یک نفر باید دوباره غسلِ یک زهرا کند...
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ...
شاعر: علی اکبر لطیفیان
پنجم صفر شهادت حضرت رقیه (س) تسلیت باد.
عکس نوشته شهادت حضرت رقیه (س) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
سَرِ بریده را بغل کرده بود و می گفت: پدرجــان کی تو را با خونت رنگی کرده؟
کی رگ های گردنت را بریده؟ کی من را در بچگی یتیــم کرده؟
کی این یتیم را بزرگ می کند؟
کی به داد این زن های بدون پوشش و اسیر می رسد؟
کی به چشم های خیــــس ما توجهی می کند؟
پدر جـان ما که بعد از تو کسی را نداریم.
ای کاش من فــــدای تو می شـدم.
ای کاش من جای تو کشتـــــه می شدم.
ای کاش قبل از این کور می شدم و تو را در این حال نمی دیدم...
از وقتی رقیه سَرِ پدرش را بغل کرده بود، آرام شده بود، آرامِ آرام...
زینب ســــــلام الله علیها رفت سراغش و دید آرامــــــش در چشــم های دخترک موج می زند...
حسین علیه السلام رقیـه را برده بود...
منبع: کتاب قصه کربلا، مهدی قزلی
عکس نوشته شهادت حضرت امام سجاد (علیه السلام) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
روایت دوم: دیر فهمیده بود
سر قبر نشسته ام و اشک هایم بی اختیار می چکد و صورتم را خیس می کند.
با اینکه دو هفته از شهادت امام گذشته، ولی هنوز باورم نمی شود او دیگر کنارمان نیست.
نمی توانم نبودنش را باور کنم. ماه امشب کامل است و نورش را مستقیم روی قبر امام و روی سر من می پاشد.
گویی تمام نورش را یک جا روی قبر امام انداخته؛ زیرا فقط قبر امام است که بین قبرهای دیگر این قدر روشن است و می درخشد.
توی عالم خودم هستم که کسی را کنارم احساس می کنم. نگاهش می کنم.
قیافه اش خیلی آشناست. ذهنم می رود به آخرین شب جمعه ای که با امام به در خانه این مرد رفتیم و کمکش کردیم.
مرد خودش را روی قبر می اندازد و های های زار می زند. وقتی کمی آرام تر می شود،
از بین حرف های نصفه نیمه اش می شنوم که خطاب به امام می گوید:
مرا ببخش پسرعمو! من چه می دانستم کسی که همیشه به من و خانواده ام کمک می کند،
تو هستی. ... من احمق فکر می کردم تو ما را به حال خودمان رها کردی و به فکر زندگی خودت هستی. ...
مرا ببخش!. .. چقدر دیر متوجه شدم. ...
مرد آن قدر در حال و هوای خودش است که اصلاً توجهی به من ندارد. بلند می شوم.
بهتر است تنهایش بگذارم تا کمی با امام درد دل کند و بار گناهش را سبک تر سازد.
منبع: داستان های بحارالانوار، جلد 9، صفحه 118
عکس نوشته ویژه شهادت امام سجاد (علیه السلام) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
روایت اول: مردِ قدر نشناس
داشتیم کم کم آمده خواب می شدیم که دیدم علی بن الحسین دارد آماده می شود از خانه بیرون برود.
یعنی این موقع شب کجا می خواست برود؟ کمی که فکر کردم، حدس زدم قصد دارد کجا برود.
یادم افتاد امشب شب جمعه است. مقداری پول برمی دارد و کمی هم آرد.
من هم آماده می شوم و می گویم: من هم با شما می آیم.
صورت هامان را می پوشانیم و از خانه خارج می شویم. کوچه ها خلوت است و تاریکی همه جا را پرکرده.
هنوز شب به نیمه نرسیده، ولی مردم به خانه هاشان رفته اند. صدای زوزه سگ ها از دور و نزدیک به گوش می رسد.
ماه بالای سرمان می درخشد و راه مان را روشن می کند.
جلو در خانه رنگ و رو رفته ای می رسیم. امام دور و برش را نگاه می کند و بعد درمی زند.
پسر عموی امام در را باز می کند و با دیدن ما لبخند بر صورت لاغر و نحیفش می نشیند.
امام با او دست می دهد و بعد پول ها را توی دستش می گذارد. من هم کیسه آردی را که برداشته بودیم، به او می دهم.
او می گوید: امشب کمی دیرتر آمدید. خیلی وقت است منتظر شما هستم.
بعد از امام تشکر می کند و می گوید: ای مرد نیکوکار! خدا به تو خیر دهد!
تو که یک غریبه هستی، به ما کمک می کنی،
ولی پسر عمویم علی بن حسین با اینکه ادعای امامت می کند و حال و روز ما را می داند،
باز خبری از حال ما نمی گیرد. خدا به او خیر ندهد!
نمی دانم در برابر یاوه های این مرد چه بگویم. رنگم عوض می شود و دندان هایم را از خشم روی هم می فشارم.
امام که متوجه حالم می شود، دستم را آرام فشار می دهد؛ مبادا چیزی بگویم.
مرد باز از امام تشکر می کند و بعد در را می بندد.
همان گونه که توی کوچه های تاریک قدم می زنیم،
به این فکر می کنم که چرا امام به این مرد خودخواه و قدرنشناس کمک می کند.
منبع: داستان های بحارالانوار، جلد 9، صفحه 118
عکس نوشته شهادت امام سجاد (علیه السلام) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
دلِ پاک مردهای جذامی
امام سجاد ( علیه السلام) به تنهایی گام بر می داشت.
آدم های زیادی، در رفت و آمد بودند.
در راه امام،جمعی از فقیران جذامی نشسته بودند.
هرکس که آنها را می دیدید، زود راهش را کج می کرد، تا با آنها برخورد نکند.
جذامی ها، گرفته و غمگین دورتا دور هم جمع شده بودند.
آنها خاموش بودند و آنقدر فقیر، که نان خالی هم گیرشان نیامده بود.
مردم می گفتند: «با آنها نباید معامله کرد. به آنها نباید چیزی داد. بیماری آنها خطرناک است.
آنها باید زودتر بمیرند تا مرضشان ریشه کن شود!»
امام سجاد ( علیه السلام) تا جذامی ها را دید، فکر فرورفت. آنها با چشمهانی غم آلود نگاهش کردند.
امام کمی که رد شد، ایستاد و با خودش گفت: «خداوند متکبران را دوست ندارد!»
دیگر حرکت نکرد . احساس می کرد اگر به آنها محل نگذارد و پای درد دلشان ننشیند، تکبر کرده است.
زود برگشت و به آنها سلام کرد. بعد با خوشرویی کنارشان نشست.
آنها با خوشحالی زیاد دور امام نشستند و با نگاهی پر از شوق به او نگریستند.
برای آنها باورش سخت بود که مردی کنارشان بنشیند و با آنها حرف بزند.
حضرت بعد از کمی صحبت، به آنها گفت: من اکنون روزه هستم!
اما آنها گرسنه بودند و وقت خوردن غذا بود.
امام روزه مستحبی داشت و نمی توانست در آنجا برایشان غذایی فراهم کند.
او فوری برخاست و همگی آنها را به خانه ی خود دعوت کرد.
آنها با شوق زیاد همراهش راه افتادند و به خانه اش رفتند.
مردم سر راه از کار امام و دیدن آنها تعجب کرده بودند.
امام به خدمتکار خود دستور داد غذای لذیذ و زیادی برای آنها آماده کند.
غذا که آماده شد، امام ظرف های پر را یکی یکی جلوی مردان جذامی گذاشت.
آنها با لذت و اشتها همه غذاها را خوردند. دقایقی بعد امام یک کیسه کوچک پر از پول آورد.
در میان آنها نشست و در مقابل هرکدام مقداری پول گذاشت.
آنها هیجان زده شدند. امام سجاد ( علیه السلام) با مهربانی از آنها دلجویی کرد.
بعد از آنها خواست باز هم به خانه اش بروند.
چند نفر از همسایه ها که با تعجب پشت در خانه ی امام ایستاده بودند، مشغول حرف زدن شدند.
یکیشان گفت: «راستی که» علی بن حسین «چه جرئتی دارد؟»
آن دیگری گفت: «آیا نمی داند که آنها بیماران مردنی هستند و هیچ فایده ای ندارند.»
سومی هم گفت: «خدا به خیر بگذراند. من که از دیدن آنها وحشت می کنم!»
اما امام سجاد ( علیه السلام) به چیزی دیگری می اندیشید.
به دل پاک مردهای جذامی که پر از حرف بود،
پر از غصه و پر از مهربانی ...
نویسنده: فرازهایی برجسته از سیره امامان، جلد ۲ صفحه ۳۰۵
عکس نوشته شهادت امام سجاد (ع) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
سجاد دائم در سجود است؟ یا که قدّش
از غصه ها "تا" می شود، اَلشّام اَلشّام
عکس نوشته ویژه شهادت حضرت امام سجاد (ع) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام غصه را در چشمت
چشمانِ تو از روضه ی مکشوف پر است
شاعر: سید محمد علی نقیب
عکس نوشته محرم (مردی که اولین زائر و آخرین شهید شد) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
مجلس یازدهم
مردی که اولین زائر و آخرین شهید شد
نامش هَفهاف بن مهند راسبی بصری است. ساعت پنج و شش عصر رسید کربلا.
فکر می کرد آن لشکر سی هزار نفره که در ظاهر پیروز شدند لشکر حسین اند.
رفت سمت لشکر گفت مولای من کجاست؟
گفتند مولای تو کیست؟ گفت پسر علی بن ابی طالب. گودال را نشانش دادند.
فهمید ورق برگشته. فهمید دیر رسیده.
کاش بصره اینقدر از کربلا دور نبود...!
رفت سمت گودال. نگفت دیر شده! نگفت ببخش حسین جان نیامدم به یاری ات!
نگفت لیاقت نداشتم با تو باشم! ناامید نشد. گفت مولای من! لحظاتی دیگر می آیم زیارت...
زد به دل لشکر. محاصره شد. شهید شد. افتاد نزدیک گودال.
ای کسانی که فکر می کنید جا مانده اید!
هفهاف بصری بعد از حسین شهید شد!
می گویند هفهاف آخرین شهید واقعه است اما من می گویم هفهاف اولین زائر کربلاست!
نویسنده: فاطمه شهیدی، کتابچه مجلس تنهایی
عکس نوشته معرفی کتاب های عاشورایی (کتاب رحمت واسعه) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های قرهنگی صابرین
نویسنده: آیت الله العظمی محمد تقی بهجت
«رحمت واسعه» بیان خصایص واسعهی خدا، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
در اشارات فقیه عارف، حضرت آیتالله العظمی محمد تقی بهجت قدس سره است.
عشق به سیدالشهدا در حضرت آیتالله بهجت نمود بارزی داشت.
این امر در شخصیت آن مرجع فرزانه، در دو بُعد ظهور یافته بود: اول، سیره و روش و دوم، گفتار و بیان ایشان.
کتاب پیش رو با تکیه بر همین دو بُعد گردآوری شدهاست
تا به لطف پروردگار، گامی در همان مسیری باشد که آغاز آن از انبیا و اوصیای الهی (ص) بوده است.