عکس نوشته محرم (امام حسین علیه السلام) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
جسمم اما، به روز آخر محرم رسید...
دلم اما
خوب جایی ماند
حیران میانِ شب های محرم...
عکس نوشته محرم (امام حسین علیه السلام) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
جسمم اما، به روز آخر محرم رسید...
دلم اما
خوب جایی ماند
حیران میانِ شب های محرم...
عکس نوشته شهادت امام حسن مجتبی (ع) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
از مسجد و خانه چون برون می رفتی..
شهادت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تسلیت باد.
عکس نوشته شهدایی ویژه هفته دفاع مقدس طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
آبدارچیم مادر جان...
مادرش می گفت:
هــر وقت ازش مـــــی پرسیدم مــــــادر، کارَت در جبهه چیست؟
می خندید و می گفت : آبدارچیَم مادر جان...
یک روز صــــــدایش کردم بیایَد ناهـــــار بخـــورد
پرسید: ناهار چی داریم ؟
گفتم: سبزی پلو با ماهی برایت درست کردم
با خنده رو بهم کرد و گفت :
ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند...
معنی حرفش را نفهمیدم
چند مـــــــاه بعد عملیات والفجر 8
درون اروند رود گم شد...
مادرش تازه فهمید
معنی آبدارچی بودن پسر غواصش را
و تا آخر عمرش دیگر نتوانست ماهـــــی بخورد
عکس نوشته شهدا هفته دفاع مقدس طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
تابوت شهیــــــد که آمد
مادر کفن را باز کرد، فرزند دلبندش سَر در بدن نداشت
خندید و گفت:
“قول داده بیاید و آمد، پسرم همیشه سَرش می رفت، قولش نمی رفت، مثل الان...”
31 شهریور آغاز هفته دفاع مقدس گرامی باد.
عکس نوشته شهدایی (هفته دفاع مقدس) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
به نام خدا
من می خواهم در آینده شهید بشوم
برای اینکه...
معلـــــم که خنـده اش گرفتــــــه بود پرید وسط حرف مهـــــــدی
و گفت: ببین مهـــــــدی جان موضـــــــوع انشاء این بــــود که
در آینده می خواهید چکاره شوید، باید در مورد یک شغـــل
یا یک کار توضیج می دادی. مثلا پدر خودت چه کاره ست؟
آقا اجازه...؟
“شهیــــــد شده...”
عکس نوشته ویژه هفته دفاع مقدس طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
راستی...
آن پیرزنِ تنهایی
که توی کوچه ی ما
همیشه ی خدا از لای در
چشم به راهِ پسرش بود
مُرد...
عکس نوشته هفته دفاع مقدس طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
اَلسَّـــــــلامُ عَلَى الْمُحـــتَسِبِ الصَّـــــــابِرِ
سلام بر کسى که مصائبـــــش را به حساب خــــــدا گُذارد و شکیبــا بود
کم حرف می زد. دو تا پسرش شهید شده بودند.
ازش پرسیــدم «چند سالتــــــه مادر جـــــان؟»
گفت :«هـــــزار سال» خندیـــــــدم.
صـــداش می لرزید، گفت: «شوخی نمی کنم.
اندازه هــــــــزار سال به مـــــن سخت گذشتــــــــه...»
منبع دعا: زیارت ناحیه مقدسه
عکس نوشته شهادت حضرت رقیه (س) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
سَرِ بریده را بغل کرده بود و می گفت: پدرجــان کی تو را با خونت رنگی کرده؟
کی رگ های گردنت را بریده؟ کی من را در بچگی یتیــم کرده؟
کی این یتیم را بزرگ می کند؟
کی به داد این زن های بدون پوشش و اسیر می رسد؟
کی به چشم های خیــــس ما توجهی می کند؟
پدر جـان ما که بعد از تو کسی را نداریم.
ای کاش من فــــدای تو می شـدم.
ای کاش من جای تو کشتـــــه می شدم.
ای کاش قبل از این کور می شدم و تو را در این حال نمی دیدم...
از وقتی رقیه سَرِ پدرش را بغل کرده بود، آرام شده بود، آرامِ آرام...
زینب ســــــلام الله علیها رفت سراغش و دید آرامــــــش در چشــم های دخترک موج می زند...
حسین علیه السلام رقیـه را برده بود...
منبع: کتاب قصه کربلا، مهدی قزلی