عکس نوشته شب ششم محرم (شب قاسم بن الحسن) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
خوش به حال یتیمانی که تو
بهارشان بودی
منبع: زیارت ناحیه مقدسه
عکس نوشته شب ششم محرم (شب قاسم بن الحسن) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
خوش به حال یتیمانی که تو
بهارشان بودی
منبع: زیارت ناحیه مقدسه
عکس نوشته محرم (مردی که سود نداشت) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
«مردی که سود نداشت»
"فایده؛ کلمهای این همه بیمعنی نشده بود که ظهر آن روز شد..."
مرد گفت: پسر رسول! با تو عهد کرده بودم تا فایده دارم بمانم.
پسر رسول نشسته بود کنار تن خونی آخرین نفری که رفته بود میدان و سر و رویش غرق خاک و عرق بود.
مرد گفت: تنها دو تن از یارانت ماندهاند، پایان معلوم شده است.
پسر رسول چیزی نگفت...
صدای مرد آهستهتر شد: در ماندن من سودی نیست آقا! بگذارید بروم.
پسر رسول سر بلند نکرد. فقط گفت: "کاش زودتر رفته بودی..."
لحنش ناگهان نگران شد: اسبی نمانده از این سپاه عظیم چه طور پیاده میگذری؟
از همان جا که نشسته بود، کنار تن خونی آخرین یار، دید که مرد سود و زیان، اسبش را پیش تر لابهلای خیمهها پنهان کرده...
دید که مرد سوار شد و دید که دور شد...
نویسنده: فاطمه شهیدی، کتابچه مجلس تنهایی
عکس نوشته معرفی کتاب های عاشورایی (مقتل امام حسین) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
نویسنده: علامه سید مرتضی عسگری
این کتاب برگرفته از کتاب معالم المدرستین علامه سید مرتضی عسگری می باشد
که بعدها با عنوان بازشناسی دو مکتب، ترجمه و به زیور طبع آراسته شد.
کتاب حاضر حوادث زندگی امام حسین (علیه السلام) و اولاد و اصحاب ایشان را
از زمان مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید بن معاویه تا زمان شهادت آن حضرت و همچنین
ماجراهای پس از شهادت ایشان تا رسیدن کاروان اهل بیت به مدینه را مورد بررسی قرار میدهد.
عکس نوشته شب پنجم محرم شب حبیب بن مظاهر طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
مثل حبیب باش!
(از وبلاگ حسینیه دل)
عکس نوشته شب پنجم محرم (شب زهیر) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
بانویی که همسرش را بهشتی کرده بود
همسرش را از شک رهانیده بود. از تردیدی که نزدیک بود مرد را تا لبههای دوزخ بکشاند؛
دوزخِ بیحسین بودن. دلِ مرد را یک دله کرده بود، با یک تلنگر؛
«تو را چه شده زهیر؟! پسرِ رسول خدا تو را دعوت کرده و تو رد میکنی؟!»
نهیبِ بانو، مرد را از جا کند. از دودلی رهانید. از خیمه حسین (ع) که برگشت، همه وجودش را شوقی غریب آکنده بود.
«آقا، چیزی به شما گفته؟ وعدهای داده که این طور سر از پا نمیشناسی؟!»
مرد که چشمهاش میدرخشید جواب داد: «آقا گفتند جانت در راهِ ما فدا خواهد شد.»
نویسنده: مریم روستا
عکس نوشته شب پنجم محرم (نوجوانان عاشورایی) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
عمرو بن جناده انصاری که در کـــربلا نوجـوانی یازده ســاله بود،
پس از شهادت پدرش به محضر امام حسین علیه السلام رسید
و برای ورود به میدان مبارزه از امام اجازه خواست.
اما امام اجــازه نداد و فرمود:« پدرت در حمله اول سپاه دشمن به شهادت رسیده است و اکنون شاید مادرت راضی نباشد.»
عمـرو گفت:« مـــادرم خود به من فـــرمان داده است که به میــــدان بروم.»
وقتی امـــام علیه السلام سخــــن او را شنید، به او اجــــازه مبارزه داد.
عمرو به میدان رفت و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید.
دشمـــن سر او را از تن جــــــدا کرد و به ســــــوی سپـــــاه امام علیــــه السلام انداخت.
مــادرش سر را برداشت و خاک و خون را از آن پاک کرد؛
سپس آن را بر ســر مردی از سپاه کوفــه که در نزدیکـی او قرار داشت کوبید و او را به هــــلاکت رساند.
سپس به خیمـــه بازگشت و عمود خیمــــه - و بنا بر روایتی شمشیــری - را بر گرفت و این رجــز را خواند:
« من پیرزنی ضعیف و ناتوان، و نحیف و سالخـــوردهام، اما شما را ضربتـــی شدید می زنم تا از فرزندان شریف فاطمه سلام الله علیها دفاع کنم.»
به دشمـــــن حمله برد و دو نفــــر را کشت، سپــــــــس امــام حسیــــن علیه السلام او را به خیمـــــه باز گرداند.
منبع: کتاب قصه کربلا صفحه 319
شب پنجم محرم شب نوجوانان عاشورایی
عکس نوشته شب پنجم محرم (عبداالله بن حسن) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را
دستم سپر برای تو ای بی سپرترین
گردد فدای تو پسرت ای پدرترین
شاعر: سید پوریا هاشمی
عکس نوشته شب چهارم محرم (فرزندان حضرت زینب) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
روایت نیمه های پنهان ماه
لابد اگر کسی از شما میپرسید عون برایتان عزیزتر است یا محمّد؟ میگفتید: حسین!
پسرها هم میدانستند دلِ شما را بیشتر از همه، محبت حسین آکنده.
عشق حسین، شیره جان شما بود که به عون و محمّد نوشانیده بودید.
پسرها از روز اول توی آیینه چشمهای شما فقط حسین را دیده بودند. نَسَبی که پسرها به جعفرِطیّار داشتند،
کارِ شما را راحتتر کرده بود؛ کارِ حسینی بزرگکردنشان را.
اینها را حالا که مهیای میدانرفتن میشوند، مرور میکنید.
حالا که حلقههای زنجیره تعلق مادری را یکییکی پاره میکنید.
حالا که دریای مهرِ مادری را به اقیانوس عشق حسینی میرسانید. توی خیمه نشستهاید که خبر میآورند؛
عون رفت. محمّد هم. اشکهایتان را پاک میکنید. حالا شما دیگر فقط خواهرِ حسین هستید.
شما از اولش هم بیش از مادرِ عون و محمّد بودن، خواهرِ حسین بودید، بس که عزیز و بزرگ و دوستداشتنیست این برادر.
نویسنده: مریم روستا
عکس نوشته محرم (مردی که تا آخر نماز ایستاد) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
مجلس ششم
امام تازه تکبیر گفته بودند که تیر به پاهای سعید خورد...
ایستاده بود پیش رو و دستها را دو طرف تن باز کرده بود...
"به خدا قسم اگر بگذارم به حسین در نماز تیر بزنید"
حمد میخواندند که تیر به شکمش خورد...
رکوع رفته بودند که دست هایش...
سجده رفته بودند که سینه اش...
سجده دوم بودند که دست دیگرش...
تشهد میخواندند که چشم هایش...
سلام میدادند که فرو افتاد...
نویسنده: فاطمه شهیدی،کتابچه مجلس تنهایی