عکس نوشته شب پنجم محرم (نوجوانان عاشورایی) طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین
عمرو بن جناده انصاری که در کـــربلا نوجـوانی یازده ســاله بود،
پس از شهادت پدرش به محضر امام حسین علیه السلام رسید
و برای ورود به میدان مبارزه از امام اجازه خواست.
اما امام اجــازه نداد و فرمود:« پدرت در حمله اول سپاه دشمن به شهادت رسیده است و اکنون شاید مادرت راضی نباشد.»
عمـرو گفت:« مـــادرم خود به من فـــرمان داده است که به میــــدان بروم.»
وقتی امـــام علیه السلام سخــــن او را شنید، به او اجــــازه مبارزه داد.
عمرو به میدان رفت و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید.
دشمـــن سر او را از تن جــــــدا کرد و به ســــــوی سپـــــاه امام علیــــه السلام انداخت.
مــادرش سر را برداشت و خاک و خون را از آن پاک کرد؛
سپس آن را بر ســر مردی از سپاه کوفــه که در نزدیکـی او قرار داشت کوبید و او را به هــــلاکت رساند.
سپس به خیمـــه بازگشت و عمود خیمــــه - و بنا بر روایتی شمشیــری - را بر گرفت و این رجــز را خواند:
« من پیرزنی ضعیف و ناتوان، و نحیف و سالخـــوردهام، اما شما را ضربتـــی شدید می زنم تا از فرزندان شریف فاطمه سلام الله علیها دفاع کنم.»
به دشمـــــن حمله برد و دو نفــــر را کشت، سپــــــــس امــام حسیــــن علیه السلام او را به خیمـــــه باز گرداند.
منبع: کتاب قصه کربلا صفحه 319
شب پنجم محرم شب نوجوانان عاشورایی