عکس نوشته روز جوان طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین

باید هر روز می‌آمد چشم‌های پیـــامبر را می‌دید

بعد می‌رفت سراغ کار و زندگـی‌اش وگرنه روزش روز نمی‌شد...

همیشــه ولی یک غصه‌ی بزرگ توی دلش بود...

بالأخره آمد پیش پیامبر گفت آقا می‌دانم درجه و مقــــام شما خیلی بالاست شما کجــــا و ما کجا؟

معلــــوم است که آن دنیا دیگر نمی‌توانم شما را ببینم.

معلـوم است که مرا پیش شما با آن رتبه و درجه راه نمی‌دهند...

حــالا بهشت بدون شما را چطــــور تحمل کنم...؟

نمی‌دانم این حرف با دل رســــول خدا چه کرد که خدا خـــــودش جواب آن جوان را داد،

جبرئیل را فرستاد و برای جوان بشارت فرستاد که...

پیامبر آیه‌ی وحی را برای جـوان خواند و وعده‌ی همنشینی او را با خودش در بهشت داد.

اما یک حرفی هم زد که خبر از دل عاشق خودش می‌داد...

گفت جوان! کمکم می‌کنی...؟

حالا معلوم شد که پیامبر خودش به همنشینی با آن جــوان در بهشت مشتاق‌تر بوده

خودش از فکر فراق دوستانش در بهشت بیشتر می سوزد...

حالا پیـــامبر به صرافت افتاده که حتماً آن جوان را در بهشت همنشیـــــن خــــودش کند.

دارد از جوان کمک می‌خواهد...

جوان گفت چه جوری کمکتان کنم آقا...؟

حضرت فرمودند با استغفار زیاد...

با سجده‌های طولانی...

نویسنده: مریم روستا

 

دانلود عکس با کیفیت بالا