عکس نوشته تولد امام کاظم علیه السلام طراحی شده توسط مرکز آفرینش های قرهنگی صابرین
صبح سردی بود. با امام کاظم علیه السلام می رفتیم به زمین های کشاورزی سر بزنیم.
غلام سیاهی ما را دید و بدون اینکه بشناسدمان، برایمان هیزم آورد و آتش روشن کرد و غذا داد بخوریم تا گرم شدیم.
هنگامی که می خواستیم برویم، امام فرمود: صاحب این غلام را پیدا کن.
پیدایش کردم. حضرت به او فرمود: می خواهم غلامت را با زمینی که در آن کار می کند بخرم. می فروشی؟
مرد فروخت؛ هم غلام را، و هم زمین را به هزار دینار.
بعد امام، غلام را صدا زد و به او فرمود: از همین حالا آزادی؛ این زمین هم مال خودت.
اما غلام هاج و واج نگاه می کرد و گویا نمی شنید و نمی فهمید امام چه می فرماید.
امام که چنین دید، فرمود: چرا تعجب کرده ای؟
خدای بزرگ در قرآن کریم می فرماید که خوبی را باید با خوبی پاسخ داد.
منبع: کتاب آفتاب در محاق، مرثا صامتی