هیزم های ریز جهنم

عکس نوشته هیزم های ریز جهنم طراحی شده توسط مرکز آفرینش های فرهنگی صابرین

 

پسر ایستاده بود کنار کوچه و گریه می‌کرد.

مردی از بزرگان سامراء او را دید. آمد. جلو. گفت: "پسرجان! چرا گریه می‌کنی؟

نکند اسباب‌بازی می‌خواهی. گریه ندارد خودم برایت می‌خرم."

پسر بچه نگاهش کرد، گفت: " خدا ما را آفریده که بازی کنیم!؟"

مرد هاج ‌و واج نگاه می‌کرد. گفت: " پس چرا گریه می‌کنی!؟"

گفت:" مادرم داشت نان می‌پخت. دیدم هر کاری می‌کند چوب‌های بزرگ آتش نمی‌گیرد.

چند تکه هیزم کوچک برداشت. آتش‌شان زد. گذاشت کنار چوب‌های بزرگ، آن‌ها هم شروع کردند به سوختن

با خودم فکر کردم نکند ما از هیزم‌های ریز جهنم باشیم!"

منبع: برگرفته از کتاب « آفتابِ نیمه شب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب

 

8 ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) تسلیت باد

 

دانلود عکس با کیفیت بالا